اسمان دل

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 12
بازدید کل : 7045
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آگهی انجمن بهترین وبلاگ

انجمن آگهی بهترین کد قالب وبلاگ

افزایش امتیاز وبلاگ

جایزه ویژه : تبدیل وبلاگ به سایت
وبلاگSponsered By :

قالب کد وبلاگ قالب وبلاگ





 
وبلاگم

 دوستان عزیز چرا ظر نمی دین ها بگین نظرتونو در مورد وب لاگ 


چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



پاییز که می شود

 پاییز که می شود

انگار از همیشه عاشق ترم

در تمام طول پاییز

نمناکی شب ها را

با تمام منفذهای پوستم

لمس می کنم

و چشمانم همه جا

نقش دیدگان تورا جستجو می کند

پاییز که می شود

همراه برگها رنگ عوض می کنم

زردو نارنجی می شوم و

با باد تا افقی که چشمانت

درآن درخشیدن گرفت

پیش می روم

و مقابلت به رقص درمی آیم

تا آن جا که باور کنی

تمام روزهایی که از پاییز گذشته

تا به امروز

همواره عاشقت بوده ام

پاییز که می شود

بی قراری هایم را در باغچه کوچکی

می کارم و آرام آرام

قطره های باران را

که روزهاست در دامنم جمع کردم

به باغچه می نوشانم

میدانم تا آخر پاییز

تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد داد

و با اولین برف زمستان

به بار خواهد نشست

پاییز که می شود

بی آنکه بدانم چرا

بیشتر از همیشه دوستت دارم

و بی آنکه بدانی چرا

دلم بهانه ات را می گیرد

وپاییز امسال….

عشق جنس دیگری دارد و

معشوق خواستنی تر است

کاش می دانستی!



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



اهسته برو

 دختراااااااا سرزمین من نیاز به پسری دارد که محکم باشد

قوی باشد در سختی ها ؛ در دشواری ها همراه و همیار باشد

آن قدر قوی باشد که دنیا در برابرش کم بیاورد

اهـــــــای پسر سرزمین کمی آهسته برو.....



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



تو هدیه خدایی

 زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن

سرخورده بودم از عشق در انتظار مردن

با قامتی شکسته از کوله بار غربت

در جستجوی مرهم راهی شدم زیارت

رفتم برای گریه رفتم برای فریاد

مرهم مراد من بود کعبه تو رو به من داد

ای از خدا رسیده ای که تمام عشقی

در جسم خالی من روح کلام عشقی

ای که همه شفایی در عین بی ریایی

پیش تو مثل کاهم تو مثل کهربایی

هر ذره از دلم را با حوصله زدی بند

این چینی شکسته از تو گرفته پیوند

ای تکیه گاه گریه ای هم صدای فریاد

ای اسم تازه ی من کعبه تو رو به من داد

من زورقی شکسته م اما هنوز طلایی

توفان حریف من نیست وقتی تو ناخدایی

بالاتر از شفایی از هر چه بد رهایی

ای شکل تازه ی عشق تو هدیه ی خدایی

با تو نفس کشیدن یعنی غزل شنیدن

رفتن به اوج قصه بی بال و پر پریدن

ای تکیه گاه گریه ای هم صدای فریاد

ای اسم تازه ی من کعبه تو رو به من داد



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



صدا

 صدای زنگ ساعت قلبم را شنیدی.ولی باز هم از خواب بی تفاوتی بیدار نشدی.دلم هم نیامد بیدارت کنم.ولی ای کاش اون موقع بیدارت می کردم.چون حالا که بیدار شدی تصمیم گرفتی دیگه کوکم نکنی!



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



حرف

 وقتی رسیدی توی قصه های من


رنگی نداشتند همه لحظه های من


این اشک سردو دیگه تو به دل نگیر


من با نگاهت شدم توی عشق اسیر


بیا پیش من بمون قدر عشقمو بدون


همه رو از توی چشم من بخون


بدون من کنارتم هر جا هستی یادتم


نگیر قلب عاشق منو تو دست کم


با تو غصه هام یادم نیست


دیگه غم توی دلم نیست


تا که دنیا هست ازپیش من نرو


حرف قلبمو تو بشنو


بیا تازه کن این عشقو


می خوام با هم بمونیم من و تو


من دیگه جز تو کسی رو دوست ندارم


اگه نباشی بی تو من کم می یارم


من که ندیدم چطور عاشقت شدم


دوست دارم حتی بیشتر از خودم



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



پاییز

 پاییز شد.نه یک پاییز خاص و نه پاییزی شاعرانه.تنها پاییزی بود که در میان نفس های سرد باد با گرمای محبت دستانمان قدم می زدیم!



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



دنیایی پر از محبت

 اتاق مرگ پر از تنهایی است.

 

چراغ زندگی خاموش است.

باران غم می بارد.

پنجره های تفکر بسته است.

نسیم سرمای گذشته در کوچه های سرنوشت می وزد.

ولی من باز می خندم.چون هنوز دنیایی از محبت در قلب ها باقی ماندهاست!



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



بر نامه های روزانهی جهان

 امریکا : 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 4 ساعت تماشای تلویزیون و غذا خوردن ، 1 ساعت کار با اینترنت

 
فرانسه : 8 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خیابان ، 4 ساعت کتاب خواندن ، 2 ساعت حرف زدن علیه تلویزیون ، 2 ساعت خندیدن
 
ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی
 
آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی
 
کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفریح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو
 
عربستان سعودی : 8 ساعت تفریح همراه با کار ، 6 ساعت تفریح همراه با خرید در خیابان ، 10 ساعت خواب
 
مصر : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشیدن قلیان ، 2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در باره جمال عبدالاناصر
 
هندوستان : 8 ساعت جستجوی کار ، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فیلم ، 2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خیابان
 
پاکستان : 4 ساعت کار غیر مجاز ، 8 ساعت خواب مجاز، 8 ساعت اعتراض علیه کودتا ، 4 ساعت فرا ر از دست پلیس
 
ایران : 8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،4 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوک ، 4 ساعت حرکت در ترافیک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، 2ساعت بحث در مورد سیاست


چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



خطای دید

 


چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



خدایا

 خـــــــــدایا حواســـــت هســــــــت؟ صدای هـــق هق گریه هام از هـــــمون گلویی میاد که تو از رگـــــش به من نـــــزدیک تری"



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



دوست دارم

 دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید گریه ام را به حساب سفرم نگذارید دوست دارم که به پابوسی باران بروم آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید اینقدر آئینه ها را به رخ من نکشید اینقدر داغ جنون بر جگرم نگذارید چشمی آبی تر از آئینه گرفتارم کرد بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید آخرین حرف من اینست زمینی نشوید فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید .



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



ای اشک

 ای اشک گرم و آرام ببار بر گونه ی بیمار من ای غم تو هم لذت ببر از این همه آزار من...!



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



تمرین

 تمرین نرنجیدن می کنم و صبوری را مشق اما نسیم یاد تو که می وزد هوای دلم بارانیست



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



دلم

 دلم که مهمون نميخواست کي گفت که مهمونم بشي؟ کي گفت بياي تو قلبم و مهمون ناخونده بشي؟ کي گفت منو صدا کني با اون چشات نگاه کني قلبم و از جا بکني بعدش اونو رها کني کي گفت يواشکي بياي تو قلب من پا بذاري کي گفت بري و تا ابد رد پاتو جابذاري کي گفت منو شکار کني شکارت و رها کني صيدت و تنها بذاري صيد ديگه شکار کني کوه غرور بودم کي گفت بياي و مجنونم کني کي گفت که تو حصار غم اسير و زندونم کني کی گفت که عاشقم کنی زار و پریشونم کنی کی گفت که از عاشق شدن منو پشیمونم کنی کي گفت که از چشاي من خواب و بدزدي و بري؟ کي گفت پريشونم کني٬ کي گفت بری؟کي گفت بري؟



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



سلام

سلام بر دوستان گرامی خودم خوبید دوستان انشالا همیشه خوب باشید 

 


چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, توسط sara



سلام

 سلام ببخشید دیگه به وب سر نمی زنم آخه اصلا حوصله ندارم 

 

 

دوستان کم کم داره امتحانات شروع می شه کم کم بدبختی ها می اد 

 

 

پس من دیگه نمی تونم زیاد به وبلاگم سر بزنم از شما دوست عزیز معزرت می خوام

 

 

اگر کسی دوست داشت می تونم وب لاگم رو بهش بدم تا در این  موقع ها برای شما پست بزاره 

 

 

پس زود خبر بدین ممنونم


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط sara



سلام

 دوستان عزیز بعد از مدتی دوباره اومدم سلام


شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط sara



زمستان کلاغ چگونه گذشت

 ♥ زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه‌هایش را سیر کند، گوشت بدن خودش را می‌کند و می‌داد به جوجه‌هایش می‌خوردند زمستان تمام شد و کلاغ مرد! اما بچه‌هایش نجات پیدا کردند و گفتند: آخی خوب شد مرد، راحت شدیم از این غذای تکراری! این است واقعیت تلخ روزگار ما…



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



عاشقانه

در چشمانت خيره شوم...دوستت دارم را بر لبانم جاري کنم

منتظر لحظه اي هستم که در کنارت بنشينم

سر رو شونه هايت بگذارم....

از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ريزم

منتظر لحظه ي مقدس که تو را در آغوش بگيرم

بوسه ای از سر عشق به تو تقديم کنم

وبا تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هديه کنم

آری ، من تورا دوست دارم

وعاشقانه تو را مي ستايم


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



دلبر بارانی من

 شب سردي ست و هوا منتظر باران است

وقت خواب است و دلم پيش تو سرگردان است

شب بخير اي نفست شرح پريشاني من

ماه پيشاني من دلبر باراني من


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



فاب عکس تو

منتظر لحظه اي هستم که دستانت را بگيرم

دلم را که مرور ميکنم

تمام آن از آن توست

فقط نقطه اي مال من است

روي آن نقطه هم

ميخ ميکوبم

و قاب عکس تو را مي آويزم

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



جاده زندگی

 باز هم سکوت

اينبار

در جاده بي انتهاي زندگي

تسليم بودن هاي بي تو بودن مي شوم ...

تسليم جاده زندگي شده ام ....


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



احوالات من

 دلم میخواست استاد ریاضی‌ام را پیدا می کردم

و می گفتم هنوز نمودار احوالات من "سینوسی" است

بالا... پایین... بالا رفتیم ماست بود ، پایین اومدیم دوغ بود... این زندگی دروغ بود


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



دوست داشتنی ترین رابطه ها

 دوست داشتنی ترین رابطه ها ،


رابطه هایی دو طرفه اند ...!

یعنی هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش ...!

هر دو خطر می کنند ...!

هر دو وقت می گذارند ...!

هزینه می کنند ...!

هر دو برای یک لحظه بیشتر در کنار هم بودن با زمان هم میجنگند

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



اشتباه

 بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند


تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند

تا یادمان بدهند که هر اشتباهی پاک شدنی نیست!

اکنون اینجایم با پاک کنی یادگار از کودکی

میخواهم پاک کنم این مشق کهنه ی اشتباه را !

ولی نمیتوانم ...

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



داستان طنز

 به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید

که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان

و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید

تخت‌تان کنار پنجره باشد؟

 


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



بهشت

بهشت از دست آدم رفت از اون روزي که گندم خورد
ببين چي ميشه اون کس که يه جو از حق مردم خورد

کسايي که تو اين دنيا حساب ما رو پيچيدن
يه روزي هر کسي باشن حساباشونو پس مي دن

عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نيست
پرستش راه تسکينه پرستيدن تجارت نيست

سر آزادگي مردن ته دلدادگي ميشه
يه وقتايي تمام دين  همين آزادگي ميشه

کنار سفره ي خالي يه دنيا آرزو چيدن
بفهمن آدمي يک عمر بهت گندم نشون مي دن

نذار بازي کنن بازم برامون با همين نقشه
خدا هرگز کسايي رو که حق خوردن نمي بخشه

کسايي که به هر راهي دارن روزيتو مي گيرن
گمونم يادشون رفته همه يک روز مي ميرن

جهان بدجور کوچيکه همه درگير اين درديم
همه يک روز مي فهمن چه جوري زندگي کرديم

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



جمله ی کوتاه

 نعره ی هیچ شیری خانه های چوبی را خراب نمی کند ، من از سکوت موریانه می ترسم



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



جملات کوتاه

 نفهمی ، دردیست که فرد را نمیکشد

اما اطرافیانش را دق‌مرگ می کند!

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



مادام داستال

 همیشه باید مراقب سه چیز باشیم:

وقتی تنها هستیم مراقب افکار خود ،

وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود ،

و زمانی که در جامعه هستیم مراقب زبان خود.

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



عشق واقعی

 عشق فقط رُمانتیک بودن، روشن کردن شمع سر میز شام، و دست در دست هم قدم زدن نیست.

در واقع عشق حقیقی یعنی یک عمر همدلی، تعهد و اعتماد.

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



رفتار

 هیچ چیز مانند نحوه ی رفتار افراد یک جامعه با کودکان ، شرافت آن جامعه را نشان نمیدهد.



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



ابو ریحان بیرونی

 تعصب، چشم های بینا را نابینا و گوش های شنوا را ناشنوا می کند.



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



کورش بزرگ

 به خاطر بسپار تا همیشه بدانی ، که زیباترین منش آدمی ، محبت اوست.

پس محبت کنید، چه به دوست ، چه به دشمن.

که دوست را بزرگ می کند و دشمن را دوست.

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



تفاوت انسان با خدا

 یکی از تفاوت های انسان با خدا ، این است که، انسان تمام خوبی ها را با یک بدی فراموش می کند.

ولی خدا تمام بدی ها را با یک خوبی فراموش می کند...

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



کوچک

 کوچکتر که بوديم ايمانمان بزرگتر بود. بادبادک مي ساختيم نمي ترسيديم از اینکه باد نباشد!



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



شعر زیبا

 زخم ديديم و پي مرهم شديم/ ما به بزم عشق نامحرم شديم

معصيت در بين برخي باب شد/مرز ايمان و عمل کمياب شد

غم براي نوع عنوان ميخوريم/ رنج آب و غصه نان ميخوريم

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



ادمیت

 کاش دروغ و خيانت

چون چاقويي

به وقت ارتکاب

پيراهن ما پاره ميکرد

تا ترس عرياني

ما را به آدميت برساند

 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara



مسلمان

 واعظي پرسيد از فرزند خويش


هيچ ميداني مسلماني به چيست؟

صدق و بي آزاري و خدمت به خلق

هم عبادت،هم کليد زندگيست

گفت: زين معيار اندر شهرما،

يک مسلمان هست آن هم ارمنيست...

 


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط sara